معنی خانم شاعر معاصر
حل جدول
مونا برزویی
شاعر معاصر
بهبهانی، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، فریدون مشیری، رهی معیری
شاعر معاصر ایرانی
بهبهانی
گویش مازندرانی
خانم بانوی نجیب و شریف
فارسی به عربی
معاصر
لغت نامه دهخدا
خانم. [ن ُ] (ترکی، اِ) بانو. خاتون. بی بی. (ناظم الاطباء)، جُرَّه. ستی. خدیش. کدبانو. بیگم:
جان به لب عاشق بیدل رسد
با غمزاتی که تو خانم کنی.
ایرج میرزا.
|| لقب گونه ای است که در آخر اسم زنان درآید چون مهرانگیزخانم. || فاحشه. جنده. زانیه.
- خانم بزرگ، برترین زن خانه. گاهی نوادگان، مادر بزرگ را بدین لقب خطاب کنند.
- خانم کوچک، بانوچه. دوشیزه.
- خانم کوچولو، لقب گونه ای است که به دختران دهند.
- خانم و خاتون، با کمال حرمت. با وقار تمام. چون: مثل خانم و خاتون ها برو اینکار را کن.
- امثال:
خانم پاشنه ترکیده آقا طلبیده،چون زنی را شوهر او بخواند زنان دیگر این را بمزاح به او گویند. (امثال و حکم دهخدا).
واژه پیشنهادی
سهراب سپهری
پروین اعتصامی
مریم حیدر زاده
سیمین بهبهانی
قیصر امین پور
رهی معیری
محمد قهرمان
ملک الشعرای بهار
کارو دردریان
معادل ابجد
1663